بهلول جووووووووووووووووووووک

بهلول کنار دیوار ، رو به آفتاب نشسته بود و تکان نمی خورد . عده ای گفتند : چرا رو به آفتاب نشسته ای ؟ گفت : بر خلاف همه که با فضولی کردن خود را سرگرم می کنند من با نور آفتاب خود را سرگرم می کنم ...!

بهلول از کج خلقی زنش شکوه می کردم . بهش گفتن: مگه عقلت نمی رسه که چطوری از عهدش بر بیای ؟ گفت: عقلم می رسه زورم نمی رسه

روزی بهلول با شتاب تمام راه می رفت ازش پرسیدن با این شتاب کجا میری؟ گفت : می رم تا از دعوای دو نفر جلو گیری کنم .گفتن: کدوم دو نفر؟ گفت : خودم و اونی که داره دنبال من می دود

احتمالا خود در گیری مزمن بوده

بهلول سرش رو با پارچه بسته بود بهش گفتن چرا سرت رو بستی ؟ گفت : اون چاله رو می بینین ؟ گفتن : آره ، گفت : ولی من ندیدم

سه شنبه 10 خرداد 1390 - 10:13:07 AM

عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

نظر ها

sayyedmohammad

http://sayyed.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 15 خرداد 1390 11:52:01 PM

روزی که تو امدی به دنیا خندان/جمعی بودن شادوتو بودی گریان/کاری بکن ای دوست که وقت مردن/جمعی بتو گریان وتو باشی خندان
09355224990
خوش اخلاق/شوخ طبع/خوش برخورد/عاشق ورزش وتندرستی /محب اهل بیت
ومتقاضی ازدواج موقت(تااین رو میگی بعضی ها....)بابا من نمیخام گناه کنم فعلا هم شرایط دایم روندارم ممنون میشم اگه خانمی هست که درک میکنه برای اشنایی بیشتر کمکم کنه/
ozve poli nistam lotfan ba sms payam bezarid
[email protected]